بیدل دهلوی:نامنفعلی گریه کن و چون مژه تر شو خشک است جبین یک دو عرق آینه‌گر شو
❈۱❈
نامنفعلی گریه کن و چون مژه تر شو
خشک است جبین یک دو عرق آینه‌گر شو
حیف است رعونت دمد از جوهر ذاتت
گرتیغ کنندت تو چو آیینه سپر شو
❈۲❈
جبیی که نداری نفسی نذر جنون کن
گر شب دمد از محفل امکان تو سحر شو
تسلیم ز احباب تغافل نپسندد
گرنیست ادب سر به زمین دست به سر شو
❈۳❈
ضبط من و ما انجمن آرای شهود است
چون سرمه زتنبیه زبان نور نظرشو
گر حسن کلام آینه‌دار دم پیری‌ست
در خلق ضیافتکدهء شیر و شکر شو
❈۴❈
ای بیخبر از صحبت جاوید قناعت
مستسقی بیحاصلی آب‌گهر شو
امید سلامت به جز آفات ندارد
کشتی شکن و ایمن از امواج خطر شو
❈۵❈
خواب عدمت به که فراموش نگردد
از بیضه برون در طلب بالش پر شو
در نامه و پیغام یقین واسطه محو است
بر هرکه رسانی خبر از یار خبر شو
❈۶❈
هر حرف جنون تهمت صد پست و بلند است
ای نقطهٔ تحقیق توبی زیر و زبر شو
بیدل به تکلف ره صحرای عدم گیر
زان پیش‌که گویند ازین خانه به در شو
کامنت ها