بیدل دهلوی:این قلمرو اندوه کارگاه راحت نیست هرکه فکر بالینکرد یافت زیر سر زانو
❈۱❈
این قلمرو اندوه کارگاه راحت نیست
هرکه فکر بالینکرد یافت زیر سر زانو
یک مژه به صد عبرت شرم چشم ما نگشود
حلقهوار تهکردیم بر هزار در زانو
❈۲❈
گل دمیدهایم اما رنگ و بو پشیمانی است
بود غنچهٔ ما را عالم دگر زانو
زین تلاش پا درگلکو ره وکجا منزل
همچو شمع پیمودیم شام تا سحر زانو
❈۳❈
دل ادبگه نازست دعوی هوسکمکن
بایدت زدن چون موج پیش اینگهر زانو
شوخی تمیز از ما وضع امن نپسندید
ورنه سلک اینکهساربود سر به سر زانو
❈۴❈
بستهام کمر عمریست بر حلاوت تسلیم
بند بند من دارد همچو نیشکر زانو
عذر طاقت است اینجا قدردان جمعیت
پای تا نیارد خم نیست در نظر زانو
❈۵❈
فکر سرنوشت من تا کجا تریها داشت
تا جبین به بار آمدگشت چشمتر زانو
شب زکلفت اسباب شکوه پیش دل بردم
گفت برنمیدارد درد سر مگر زانو
❈۶❈
تا بهکی هوس تازی چند هرزه پردازی
طایران رها کردند زیر بال و پر زانو
مشق معنیام بیدل بر طبایع آسان نیست
سر فرو نمیآرد فکر من به هر زانو
کامنت ها