بیدل دهلوی:عالم و این تردماغیهای جاه شبنمی پاشید بر مشتی گیاه
❈۱❈
عالم و این تردماغیهای جاه
شبنمی پاشید بر مشتی گیاه
مرگ غافل نیست از صید نفس
آتش از خس برنمیدارد نگاه
❈۲❈
سرزمین شعلهکاران گلخن است
کشت ما را دود میباشد گیاه
زندگانی از نفس جان میکند
عمرها شد میکشم یوسف ز چاه
❈۳❈
ناامیدی فتح باب عشرت است
خنده لب وا میکند از حرف آه
ای زبان لافت افسون سلوک
باشد از مقراض مشکل قطع راه
❈۴❈
باده روشن مشربی وانگاه دُرد؟
پرتو خورشید و مه، وانگه سیاه
بیزبانی از خجالت رستن است
عذر تا باقیست میبالد گناه
❈۵❈
جستجو آیینهدار مقصد است
می شوی منزل اگر افتی به راه
نازکن گر فکر خویشت ره نزد
ازگریبان غافلی بشکن کلاه
❈۶❈
نرخ بازارکرم نشکستنیست
گر دلت چیزی نخواهد عذر خواه
بیدل از غفلت کسی را چاره نیست
سایهای دارد گدا تا پادشاه
کامنت ها