بیدل دهلوی:در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته کشتی ما را تحیر در سراب انداخته
❈۱❈
در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته
کشتی ما را تحیر در سراب انداخته
با دو عالم شوق بال بسملی آسودهایم
عشق بر چندین تپش از ما نقاب انداخته
❈۲❈
بر شکست شیشهٔ دلهای ما رحمی نداشت
آنکه در طاق خم آن زلف تاب انداخته
تاکجاها بایدم صید خموشی زیستن
در غبار سرمه چشمش دام خواب انداخته
❈۳❈
نقشی از آیینهٔ کیفیت ما گل نکرد
دفتر ما را خجالت در چه آب انداخته
هستی ما را سراغ از جلوه دلدار پرس
این کتان آیینه پیش ماهتاب انداخته
❈۴❈
غیر شور ما و من بر هم زنی دیگر نداشت
عیش این بزمم نمکها در شراب انداخته
گر نباشد حرص عالم بحر مواج غناست
تشنگی ما را به توفان سراب انداخته
❈۵❈
رخت همت تا نبیند داغ اندوه تری
سایهٔ ما خویش را در آفتاب انداخته
ای خیال اندیش مژگان اندکی مژگان بمال
میفشارد چشم من رخت در آب انداخته
❈۶❈
ما و عنقا تا کجا خواهیم بحث شبههکرد
لفظ ما بیحاصلی دور از کتاب انداخته
یک نگهکم نیست بیدل فرصت عمرشرار
آسمان طرح درنگم در شتاب انداخته
کامنت ها