بیدل دهلوی:چو شمع یک مژه واکن زپرده مست برون آ بگیرپنبه ز مینا قدح بدست برونآ
❈۱❈
چو شمع یک مژه واکن زپرده مست برون آ
بگیرپنبه ز مینا قدح بدست برونآ
نه مرده چند شوی خشت خاکدان تعلق
دمی جنونکن وزین دخمههای پست برون آ
❈۲❈
جهان رنگ چه دارد به جز غبار فسردن
نیاز سنگ کن این شیشه از شکست برون آ
ثمرکجاست درین باغگو چو سرو و چنارت
ز آستین طلب صدهزار دست برون آ
❈۳❈
منزه است خرابات بینیاز حقیقت
تو خواه سبحهشمر خواهی میپرست برون آ
قدت خمیده ز پیری دگر خطاست اقامت
ز خانهایکه بنایشکند نشست برون آ
❈۴❈
غبار آنهمه محمل بهدوش سعی ندارد
به پای هرکه ازین دامگاه جست برون آ
امید و یاس وجود و عدم غبار خیال است
ازآنچهنیست مخور غم از آنچه هستبرون آ
❈۵❈
مباش محوکمانخانهٔ فریب چو بیدل
خدنگ نازشکاری زقید شست برون آ
کامنت ها