بیدل دهلوی:به وحشت نگاهی چه خو کردهای که خود را به پیش خود او کردهای
❈۱❈
به وحشت نگاهی چه خو کردهای
که خود را به پیش خود او کردهای
چو صبح از نفس پر گریبان مدر
که ناموس چاک رفو کردهای
❈۲❈
یمین و یسار و پس و پیش چیست
تو یکسوبی و چارسو کردهای
نه باغیست اینجا نه گل نه بهار
خیالی در آیینه بو کردهای
❈۳❈
کجا نشئه،کو باده، ای بیخبر
چو مستان عبث های و هو کردهای
عدم از تو مرهون صد قدرت است
بدی هم که کردی نکو کردهای
❈۴❈
اگر صد سحر از فلک بگذری
همان در نفس جستجو کردهای
ننالیدهای جز به کنج دلت
اگر نیستان در گلو کرده ای
❈۵❈
به انداز نخلت کسی پی نبرد
که پر میزنی یا نمو کردهای
ز هستی ندیدی به غیر از عدم
مگر سر به جیبت فرو کردهای
❈۶❈
نفس وار مقصود سعی تو چیست
که عمریست بر دل غلو کردهای
سخنهای تحقیق پر نازک است
میان گفته و فهم مو کردهای
❈۷❈
بشو دست و زین خاکدان پاک شو
تیمم بهل گر وضو کردهای
جهانی نظر بر رخت دوختهست
تو ای گل به سوی که رو کردهای
❈۸❈
چوبیدل چه میخواهی از هست ونیست
که هیچی و هیچ آرزوکردهای
کامنت ها