بیدل دهلوی:بر اوج بینیازی اگر وارسیدهای تا سر به پشت پا نرسد نارسیدهای
❈۱❈
بر اوج بینیازی اگر وارسیدهای
تا سر به پشت پا نرسد نارسیدهای
ای نردبان طراز خمستان اعتبار
چون نشئه تا دماغ به صد جا رسیدهای
❈۲❈
این ما و من ترانهٔ هر نارسیده نیست
حرفت ز منزلیست که گویا رسیدهای
کو منزل و چه جاده خیالی دگر ببند
ای میوهٔ رسیده به خود وارسیدهای
❈۳❈
فهمیدنیست نشو نمای تنزلت
یعنی چو موی سر به ته پا رسیدهای
واماندنی شد آبلهٔ پای همتت
پنداشتی به اوج ثریا رسیدهای
❈۴❈
در علم مطلق این همه چون و چرا نبود
ای معنی یقین به چه انشا رسیدهای
داغیم ازین فسون که درین حیرت انجمن
با ما رسیدهای تو و تنها رسیدهای
❈۵❈
خلقی به جلوهٔ تو تماشایی خود است
گویا ز سیر آینهٔ ما رسیده ای
فکر شکست توبهٔ ما نیست آنقدر
مینا تو هم ز عالم خارا رسیدهای
❈۶❈
هرجا رسی همین عملت حاصلست و بس
امروز فرض کن که به فردا رسیدهای
ای کاروان واهمهٔ غربت و وطن
زان کشورت که راند که اینجا رسیدهای
❈۷❈
بیدل ز پهلوی چه کمالست دعویت
مضمونکی به خاطر عنقا رسیدهای
کامنت ها