بیدل دهلوی:بیتو دل در سینهام دارد جنون افسانهای نالهام جغدی قیامت کرده در ویرانهای
❈۱❈
بیتو دل در سینهام دارد جنون افسانهای
نالهام جغدی قیامت کرده در ویرانهای
در سراغ فرصت گمکرده میسوزم نفس
رفته شمع از بزم و بالی میزند پروانهای
❈۲❈
آتشی بر خود زنم چشمی ز عبرت واکنم
چون چراغ کشتهام محبوس ظلمتخانهای
جستجوها خاک شد اما درین صحرا نیافت
آنقدر میدان که هویی بالد از دیوانهای
❈۳❈
در کلید سعی، امید گشاد کار نیست
از شکست دل مگر پیدا کنم دندانهای
چارهٔ دیگر نمییابم گریبان میدرم
ناتوانیها چو مو میخواهد از من شانهای
❈۴❈
عالمی دادم به توفان دل بیمدّعا
سوخت خرمنها به هم تا پاک کردم دانهای
سبحه تا باقیست زاهد در شمار کام باش
ما و خط ساغری و لغزش مستانهای
❈۵❈
میْکشان پیش از سواد چرخ و اختر خواندهاند
بر بیاض گردن مینا خط پیمانهای
بر دوام صحبت هم چشم نتوان دوختن
آخر ای بیدانشان خویشیم یا بیگانهای
❈۶❈
دود دل عمریست بیدل میدهم پرواز و بس
بر گسستن بستهام زنار آتشخانهای
کامنت ها