بیدل دهلوی:به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری تبسم از حیا گل بر سر آبست پنداری
❈۱❈
به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری
تبسم از حیا گل بر سر آبست پنداری
غبارم از خرامت ششجهت دست دعا دارد
حضور چین دامان تو محرابست پنداری
❈۲❈
ندارد ساز عجزم چون نگه سامان آهنگی
به مژگانتکه شوخیهای مضرابست پنداری
سپند آتش دل کردهام ذرات امکان را
تب شوق تو خورشید جهانتابست پنداری
❈۳❈
سر از بالین نازم یاد مخمل برنمیدارد
بساط خاکساریها شکر خوابست پنداری
به فکر هستی از خود هر نفس میبایدم رفتن
خیال مشت خاکم عالم آبست پنداری
❈۴❈
نشد کیفیت احوال خود بر هیچکس روشن
درین عبرت سرا آیینه نایابست پنداری
خسیسان بر جهان پوج دارند اینقدر غوغا
سگان را استخوان خشک مهتابست پنداری
❈۵❈
گهر در بحر ازگرد یتیمی خاک میلیسد
تو از پندار حرص تشنه سیرابست پنداری
دلیل شوخی عشق است محو حسن گردیدن
نگه گستاخیی دارد که آدابست پنداری
❈۶❈
خیال از رنگ تحقیقم غباری در نظر دارد
مصور درکمین طرح سنجابست پنداری
تحیر صورتی نگذاشت در آیینهام بیدل
صفای خانهای دارم که سیلابست پنداری
کامنت ها