بیدل دهلوی:دلدار قدح برکف، ما مرده ز مخموری آه از ستم غفلت، فریاد ز مهجوری
❈۱❈
دلدار قدح برکف، ما مرده ز مخموری
آه از ستم غفلت، فریاد ز مهجوری
سرمایهٔ آگاهی گر آینهداریهاست
در ما و تو چیزی نیست نزدیکتر از دوری
❈۲❈
از نسخهٔ ما و من تحقیق چه خواندکس
تا نام و نفس باقیست آیینه و بینوری
زبن یک دو نفس هستی صد سنگ به دل بستم
ویرانه قیامت چید بر خوابش ز معموری
❈۳❈
تا چند ببالد کس چون آبله خون در دل
از پوست برون آورد ما را غم مستوری
رفع مرض غفلت از خلق چه امکانست
خورشید هم اینجا نیست بیعلت شبکوری
❈۴❈
بیقدری نعمت چیست آسانی تحصیلش
گر حرص عسل خواهد پیش آی به زنبوری
در مشربکمظرفان بیمغزی فطرت بود
پرکرد صدا آخر پیمانهٔ منصوری
❈۵❈
هرکارکه پیش آید انگارکه منکردم
زین بیش مجو طاقت در عالم معذوری
در دانهکشی مردیم چون مور ز حرص آخر
در خاک سیه بردیم هنگامهٔ مزدوری
❈۶❈
ملکیست شکست دل از ساز وفا مگسل
مو چین دگر دارد در کاسهٔ فغفوری
همنسبتی بیدل ما را به جنون انداخت
ما غفلت و او فطرت، ما ظلمتی او نوری
کامنت ها