بیدل دهلوی:فریبم میدهد آسودگی ای شوق تدبیری به رنگ غنچه خوابی دیدهام ای صبح تعبیری
❈۱❈
فریبم میدهد آسودگی ای شوق تدبیری
به رنگ غنچه خوابی دیدهام ای صبح تعبیری
ندانم دل اسیرکیست اما اینقدر دانم
که درگرد نفس پیچیده است آواز زنجیری
❈۲❈
جهان میدان آزادیست اما مرد وحشت کو
نبالید از نیستان تعلقها نیتیری
به مغروران طاقت بر نمیآیی مدارا کن
نیاز سرکشان دارد خم تسلیم شمشیری
❈۳❈
دل غافل به خاک تیره برد آخرشکست خود
غبار زندگی هم بود اگر میکرد تعمیری
چه خواهدکرد با ما صافی آیینهٔ دلها
گرفتم آه من خون گشت و پیدا کرد تاثیری
❈۴❈
نماز بیخودی تکلیف ارکان برنمیدارد
چو خون بسملم یک سجدهٔ شوق زمینگیری
نفس هر پر زدن گرد دو عالم رنگ و بو دارد
ز صید خود مشو غافل که داری طرفه نخجیری
❈۵❈
به آسانی مدان آیینهٔ دیدارگردیدن
صفا در پردهٔ زنگار دزدیدهست شبگیری
من و مشق ندامتهاکه چون مژگان قربانی
نشد ظاهر ز چندین خانهام یک اشک تحریری
❈۶❈
نمود معنی احوال من صورت نمیبندد
مگر سازد خیال موی مجنون کلک تصویری
شب مهتاب ذوق گریه دارد فیضها بیدل
کدامین بیخبر روغن نخواهد از چنین شیری
کامنت ها