بیدل دهلوی:ای شیخ به تدبیر امل بیهده حرفی دستار به کهسار میفکن تل برفی
❈۱❈
ای شیخ به تدبیر امل بیهده حرفی
دستار به کهسار میفکن تل برفی
همنسبتی جوهر رازت چه خیال است
از وهم برون آ، کف این قلزم ژرفی
❈۲❈
دون فطرتیت غیر جنون هیچ ندارد
بر حوصلهٔ پوچ مناز آبله ظرفی
در عالم برق و شرر امید وفا نیست
هستی رم نازست و تو حسرتکش طرفی
❈۳❈
با نقش خیال این همه رعنا نتوان زیست
چون پیکر طاووس ز نیرنگ شگرفی
بحث من و ما بردهای آن سوی قیامت
ای مدٌ نفس با همه فرصت دو سه حرفی
❈۴❈
بیدل ادب علم و فن از دور بجا آر
جزخجلت تقریرنه نحوی و نه صرفی
کامنت ها