بیدل دهلوی:ای هوش! سخت داغیست، یاد بهار طفلی تا مرگ بایدت بود شمع مزار طفلی
❈۱❈
ای هوش! سخت داغیست، یاد بهار طفلی
تا مرگ بایدت بود شمع مزار طفلی
قد دو تا درین بزم آغوش ناامیدیست
خمیازه کرد ما را آخر خمار طفلی
❈۲❈
ای عافیت تمنا مگذر ز خاکساری
این شیوه یادگارست از روزگار طفلی
ای غافل از نهایت تا کی غم بدایت
مو هم سفید کردی در انتظار طفلی
❈۳❈
ای واقف بزرگی آوارگی مبارک
منزل نماند هر جا بستند بار طفلی
ما را ز جام قسمت خون خوردنی است اما
امروز ناگوارست آن خوشگوار طفلی
❈۴❈
تا روزگار سازد خالی به دیده جایت
چون اشک برنداری سر از کنار طفلی
چشمم به پیری آخر محتاج توتیا شد
میداشت کاش گردی از رهگذار طفلی
❈۵❈
انجام پختگی بود آغاز خامی من
تا حلقهگشت قامتکردم شکار طفلی
تا خاک یأس بیزم بر فرق اعتبارات
یکبارکاش سازند بازم دچار طفلی
❈۶❈
بر رغم فرع گاهی بر اصل هم نگاهی
تاکی بزرگ بودن ای شیرخوار طفلی
از مهد غنچه خواندیم اسرار این معما
کاسودگی محال است بیاعتبار طفلی
❈۷❈
آخر ز جیب پیری قد خمیده گل کرد
رمزکچه نهفتن در روزگار طفلی
بر موی پیری افتاد امروز نوبت رنگ
زد خامه در سفیداب صورت نگار طفلی
❈۸❈
امروزکام عشرت از زندگی چه جویم
رفت آن غباربیدل با نی سوارطفلی
کامنت ها