بیدل دهلوی:برداشتن دل ز جهان کرد گرانی کز پیریام آخر به خم افتاد جوانی
❈۱❈
برداشتن دل ز جهان کرد گرانی
کز پیریام آخر به خم افتاد جوانی
مهمیز رمی نیست چوتکلیف تعلق
نامت نجهد تا به نگینش ننشانی
❈۲❈
ای بیخبر از ننگ سبکروحی عنقا
تا نام تو خفت کش یادیست گرانی
سر پنجهٔ تسخیر جهانت به چه ارزد
دست تو همان ست کشه دامن نفشانی
❈۳❈
بر هرکه مدد کردهای از عالم ایثار
نامش به زبان گر ببری بازستانی
سطر نفس و قید تٲمل چه خیال است
هر چند بمیری که تواش سکته نخوانی
❈۴❈
هر جات بپرسند ز تمثال حقیقت
باید نسب حرف به آیینه رسانی
آب است تغافل به دم تیغ غرورش
یاربکه ز خونم نکند قطع روانی
❈۵❈
تحقیق تو خورشید و جهان جمله دلایل
پیداست چه مقدار عیانی که نهانی
هرکس به حیال دگر از وصل تو شادست
هنگامهٔ کنج دهن و موی میانی
❈۶❈
کیفیت آن دست نگارین اگر این است
طاووس کند گل مگسی را که برانی
ای موج گهر آب شو از ننگ فسردن
رفتند رفیقان و تو در ضبط عنانی
❈۷❈
بیدل اثر نشئهٔ نظم تو بلندست
امید که خود را به دماغی برسانی
کامنت ها