بیدل دهلوی:ز دستگاه مبر زحمت گرانجانی مکش روانی از آب گهر به غلتانی
❈۱❈
ز دستگاه مبر زحمت گرانجانی
مکش روانی از آب گهر به غلتانی
خوش آن نفسکه چو معنی رسد به عریانی
چو بوی گل ز بهارش لباس پوشانی
❈۲❈
به نظم و نثر مناز از لطافت تقریر
زبور معجزهای دارد از خوش الحانی
کمال نغمه در اینجا بقدر حنجره است
ادا کنید به خواندن حق سخندانی
❈۳❈
سخن خوش است به کیفیتی ادا کردن
که معنی آب نگردد ز ننگ عریانی
حریف مردم بد لهجه بودن آسان نیست
کسی مباد طرف با عذاب روحانی
❈۴❈
در اپن هوسکده درس خموشیت اولیست
که بر وقارنویسی برات نادانی
خدای را مپسند، ای بهار رنگ عتاب
شکست آینهٔ دل به چین پیشانی
❈۵❈
تغافلت عدم آواره کرد عالم را
مگر به گردش چشم این عنان بگردانی
مسیح موج زند تا تبسم آرایی
جنون بهارکند زلف اگر برافشانی
❈۶❈
نشاط با دل آزردهام نمیسازد
به روز زخم کند خندهاش نمکدانی
خطای فکر اقامت به خود مبند اینجا
که درس عمر روانست و سکته میخوانی
❈۷❈
به تیغ قطع نشد انتظار ما بیدل
هنوز نامه سیاه است چشم قربانی
کامنت ها