بیدل دهلوی:به نمو سری ندارد گل باغ کبریایی ندمیدهای به رنگی که بگویمت کجایی
❈۱❈
به نمو سری ندارد گل باغ کبریایی
ندمیدهای به رنگی که بگویمت کجایی
پی جستجوی عنقا به کجا توان رساندن
نه سراغ فهم روشن نه چراغ آشنایی
❈۲❈
ره دشت عشق و آنگه من گشته گم درین ره
به سر چه خار بندم الم برهنه پایی
زده آفتاب و انجم به قبول بارگاهت
ز سر بریده بر سرگل طالع آزمایی
❈۳❈
سر ریشهام ندانم به کجا قرار گیرم
ته خاک هم نیاسود گل باغ خود نمایی
ز شکوه ملک صورت سربرگ و بارم این بس
که ز خاک اهل معنی کنم آبرو گدایی
❈۴❈
همه تن چو سایه رنگم به صفا چه نسبت من
مگرم زنند صیقل به قبول جبهه سایی
من بیخبر کجایم که در دگر گشایم
ز تو آنچه وانمایم تویی آنکه وانمایی
❈۵❈
ز جهان رمیدم اما نرهیدم آنقدرها
که هنوزهمچو صبحم قفسیست با رهایی
خرد فسرده جولان چه دهد سراغ عرفان
بدرد مگرگریبان ز جنون نارسایی
❈۶❈
چه شگرف دلربایی، چه قیامت آشنایی
نه ز ماست عالم تو نه تو از جهان مایی
بم و زیر ساز امکان به ادبگه ثنایت
عرقی دمانده بیرون ز جبین تر صدایی
❈۷❈
به صد انجمن من و ما سرو برگ ماست یکتا
همه موج یک محیطم همه خلق یک خدایی
به محیط عشق یارب به چه آبرو ببالیم
چو حباب کرده عریان همه را تنک ردایی
❈۸❈
ز وصال مهرتابان چه رسد به سایه بیدل
روم از خود و تو گردم که تو درکنارم آیی
کامنت ها