بیدل دهلوی:ماییم و دلی سرورق بی سر و پایی چون آبله صحرایی و چون ناله هوایی
❈۱❈
ماییم و دلی سرورق بی سر و پایی
چون آبله صحرایی و چون ناله هوایی
از پردهٔ ناموسی افلاک کشیدیم
ننگی که کشد لاغری از تنگ قبایی
❈۲❈
گامی به رهت نازده در خاک نشستیم
چون اشک به این رنگ دمید آبله پایی
جرأت هوس طاقت دوری نتوان بود
زخم است همه گر مژه واریست جدایی
❈۳❈
دل مایل تحریر سجودیست که امروز
نقش قدم او ورقی کرده حنایی
ای آینه گرد نفسی بیش ندارم
زین بیش مرا در نظر من ننمایی
❈۴❈
همت نپسندد که به این هستی موهوم
چون عکس در آیینه کنم خانه خدایی
درکشور یأسی که سحر خندهٔ شام است
خفاش شوی به که دهی عرض همایی
❈۵❈
زین جوش غباری که گرفتهست جهان را
فتح در خیبر کن اگر چشم گشایی
تا چند خراشد اثر لاف گلویت
داوود نخواهی شدن از نغمه سرایی
❈۶❈
گر چون مه نو سرکشی از منظر تسلیم
بوسد لب بامت فلک از عجز بنایی
بر همزن کیفیت یکتایی ما نیست
این سجده که بر پیکر مابست دوتایی
❈۷❈
بیدل تهی از خویش شدی ما و منت چیست
ای صفر بر اعداد تعین نفزایی
کامنت ها