بیدل دهلوی:غباریم زحمتکش بادها به وحشت اسیرند آزادها
❈۱❈
غباریم زحمتکش بادها
به وحشت اسیرند آزادها
املها به دوش نفس بستهایم
سفریک قدم راه و این زادها
❈۲❈
جهان ستم چون نیستان پر است
ز انگشت زنهار فریادها
به هر دامی از آرزو دانهایست
گرفتار خویشند صیادها
❈۳❈
برون آمدن نیست زین آب وگل
بنالید ای سرو و شمشادها
فسردن هم آسوده جان میکند
به هر سنگ خفتهست فرهادها
❈۴❈
غنیمت شمارند پیغام هم
فراموشی است آخر این یادها
بد ونیک تاکی شماردکسی
جهان است بگذر ز تعدادها
❈۵❈
چهخوبو چهزشت ازنظر رفتهگیر
پری میزنند این پریزادها
به پیری ستمکرد ضعف قوی
مپرسید از این خانه آبادها
❈۶❈
به صید نقب ازین بیش نشکافتیم
که تا آب و خاک است بنیادها
ز نقش قدم خاک ما غافل است
همه انتخابیم ازین صادها
❈۷❈
نوی بیدل از ساز امکان نرفت
نشد کهنه تجدید ایجادها
کامنت ها