بیدل دهلوی:ای آینهٔ حسن تمنای تو جانها اوراق گلستان ثنای تو زبانها
❈۱❈
ای آینهٔ حسن تمنای تو جانها
اوراق گلستان ثنای تو زبانها
بیزمزمهٔ حمد تو قانون سخن را
افسرده چو خون رگ تار است بیانها
❈۲❈
از حسرت گلزار تماشای تو آبست
چون شبنم گل آینه در آینهدانها
بیتاب وصال است دل اما چه توان کرد
جسم است به راهت گره رشتهٔ جانها
❈۳❈
آنجا که بود جلوهگه حسن کمالت
چون آینه محو است یقینها و گمانها
از مرحمت عام تو در کوی اجابت
گمگشته اثرها به تک و پوی فغان ها
❈۴❈
از قوت تأیید تو تحریک نسیمی
بر بحر کشد از شکن موج کمانها
در چارسوی دهر گذر کرد خیالت
لبریز شد از حیرت آیینه دکانها
❈۵❈
در پرده دل غیر خیالت نتوان یافت
جولانکده پرتو ماهند کتانها
در دیده بیدل نبود یک دل پر خون
بیداغ هوای تو در تن لالهستانها
کامنت ها