بیدل دهلوی:ای داغ کمال تو عیانها و نهانها معنی به نفس محو و عبارت به زبانها
❈۱❈
ای داغ کمال تو عیانها و نهانها
معنی به نفس محو و عبارت به زبانها
خلقی به هوای طلب گوهر وصلت
بگسسته چو تار نفس موج، عنانها
❈۲❈
بس دیده که شد خاک و نشد محرم دیدار
آیینهٔ ما نیز غباریست از آنها
تا دم زند از خرمی گلشن صنعت
حسن از خط نو خیز برآورده زبانها
❈۳❈
دریاد تو هویی زد و بر ساغر دل ریخت
درد نفس سوخته سر جوش فغان ها
آنجا که سجود تو دهد بال خمیدن
چون تیر توان جست به پرواز کمانها
❈۴❈
توفان غبار عدمیم آب بقا کو
دریا به میان محو شد از جوش کرانها
پیداست به میدان ثنایت چه شتابد
دامن ز شق خامه شکستهست بیانها
❈۵❈
تا همچو شرر بال گشودم به هوایت
وسعت ز مکان گم شد و فرصت ز زمانها
بیدل نفس سوختهٔ ما چه فروشد
حیرت همهجا تخته نمودهست دکانها
کامنت ها