بیدل دهلوی:چیده است لاف خلق به چیدن ترانهها بر خشت ذره منظر خورشید خانهها
❈۱❈
چیده است لاف خلق به چیدن ترانهها
بر خشت ذره منظر خورشید خانهها
زین بزم عالمی غم راحت به خاک برد
آب محیط رفت بهگردکرانهها
❈۲❈
نشو نمایکشت تعلق ندامت است
جز ناله نیست ریشهٔ زنجیر دانهها
آنکسکه بگذرد ز خم زلف یارکیست
بر دل چه کوچهها که ندادند شانهها
❈۳❈
آتش اگر زگرمی خویت نشان دهد
انگشت زینهارکشد از زبانهها
نومیدیام ستمکش خلد و جحیم نیست
آسودهام به خواب عدم زین فسانهها
❈۴❈
پرواز بینشان مرا بال رنگ نیست
گو بیضه بشکند بهکلاه آشیانهها
کوشش به دیر وکعبهٔ تحقیق ره نبرد
آواره ماند ناوک من زین نشانهها
❈۵❈
هر عضو من چو شمع ادبگاه نیستیست
تا نقش پا سر من واین آستانهها
آتش زدند شب و رقی را در انجمن
کردیم سیر فرصت آیینه خانهها
❈۶❈
در دامگاه قسمت روزی مقیدیم
بیدل به بال ماگره افکند دانهها
کامنت ها