بیدل دهلوی:به ذوق داغ کسی در کنار سوختگیها چو شمع سوختم از انتظار سوختگیها
❈۱❈
به ذوق داغ کسی در کنار سوختگیها
چو شمع سوختم از انتظار سوختگیها
ز خود رمیده شرار دلیست در نظر من
بس است اینقدرم یادگار سوختگیها
❈۲❈
به هر قدم جگری زیر پا فشردهام امشب
چو آه میرسم از لالهزار سوختگیها
شرار محمل شوقم گداز منزل ذوقم
هزار قافله دارم به بار سوختگیها
❈۳❈
هنوز از کف خاکسترم بهار فروش است
شکوفهٔ چمن انتظار سوختگیها
ز داغ صورت خمیازه بست شمع خموشم
فنا نبرد ز خاکم خمار سوختگیها
❈۴❈
بیا که هست هنوز از شرار شعلهٔ عمرم
نفس شماری صبح بهار سوختگیها
به سینه داغ و به دل ناله و به دیده سرشکم
محبتم همهجا شعله کار سوختگیها
❈۵❈
رمید فرصت و ننواخت عشقم از گل داغی
گذشت برق و نگشتم دچار سوختگیها
بضاعتی نشد آیینهٔ قبول محبت
مگر دلی برد از ما به کار سوختگیها
❈۶❈
مقیم عالم نومیدیم ز عجز رسایی
نشستهام چو نفس بر مزار سوختگیها
به محفلی که ادبپرور است نالهٔ بیدل
خجسته دود سپند از غبار سوختگیها
کامنت ها