بیدل دهلوی:چه فسردگی بلدتوشدکه به محفل من وما بیا کهگشود؟اه غنودنتکه درین فسانه سرا بیا
❈۱❈
چه فسردگی بلدتوشدکه به محفل من وما بیا
کهگشود؟اه غنودنتکه درین فسانه سرا بیا
نفسیست مغتنم هوس، طربی وحاصل عبرتی
سربام فرصت پرفشان چو سحربهکسب هوا بیا
تکوتاز و همجنون عنان بهسپهر میبردتکشان
تو غبار باخته طاقتی به زمین عجز رسا بیا
تو غبار باخته طاقتی به زمین عجز رسا بیا
❈۲❈
به غبار قافلهٔ سلف نرسیدهای وگذشتهای
صف پیش میزندت صلاکه بیا و رو به قفا بیا
سروپا دمیکه بههم رسد، تکوتازها بهقدم رسد
خم انتظارتو میکشم به وداع قد دوتا بیا
خم انتظارتو میکشم به وداع قد دوتا بیا
به بتان چه تحفه برد اثر زترانهٔ قسمی دگر
به رهت سیه شده خون من به بهاررنگ حنا بیا
❈۳❈
کس ازین حدیقهنمیبردکموبیشقسمت بیسبب
چو چنارکو طلب ثمر به هزار دست دعا بیا
به ادای ناز فضولیات سر وبرگ حسن قبولکو
ستم است دعوت شهکنیکه بهکلبههایگدا بیا
ستم است دعوت شهکنیکه بهکلبههایگدا بیا
بهفسون حاجت هرزهدو، در جرأتی نگشودهام
زحیا رسیده بهگوش منکه عرقکن آبله پا بیا
زحیا رسیده بهگوش منکه عرقکن آبله پا بیا
تو چوشمعدر برانجمن بههوس ستمکش سوختن
کف پا نشسته به راه سرکه بلغزو جانب ما بیا
من بیدل از در عاجزی بهچه سو روم، بهکجا رسم
همه سوست حکم بروبرو همهجاست شوربیا بیا
همه سوست حکم بروبرو همهجاست شوربیا بیا
کامنت ها