بیدل دهلوی:به هر جبینکه بود سطری ازکتاب حیا ز نقطهٔ عرقم دارد انتخاب حیا
❈۱❈
به هر جبینکه بود سطری ازکتاب حیا
ز نقطهٔ عرقم دارد انتخاب حیا
شبی به روی عرقناک او نظرکردم
گذشت عمر وشنا میکنم درآب حیا
❈۲❈
ز لعل او به خیالم سؤال بوسهگذشت
هزار لب به عرق دادم از جواب حیا
دمیکه ناز به شوخی زند چه خواهدکرد
پری رخیکه عرق میکند زتاب حیا
❈۳❈
ز روی یارکسی پردة عرق نشکافت
گشاده چون شد ازین تکمهها نقاب حیا
عرق ز پیکر من شست نقش پیدایی
هنوز پاک نمیگردم از حساب حیا
❈۴❈
دگر مخواه ز من ثاب هرزهجولانی
دویدهام عرقی چند در رکاب حیا
ز خوب جستم و چشمی به خویش نگشودم
به روی منکه فشاند اینقدرگلاب حیا
❈۵❈
به چشم بسثن از انصاف، نگذری زنهار
به پل نمیگذرد هیچکس زآب حیا
ز قطرگی بدر خجلتگهر زدهایم
جبین بینم ما ساخت با سراب حیا
❈۶❈
عرق زطینت ما هیچ کم نشد بیدل
نشستهایم چو شبنم در آفتاب حیا
کامنت ها