گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:به نمود هستی بی‌اثر چه نقاب شق‌کنم از حیا تو مگر به من نظری‌کنی‌که دمی عرق‌کنم از حیا

به نمود هستی بی‌اثر چه نقاب شق‌کنم از حیا
تو مگر به من نظری‌کنی‌که دمی عرق‌کنم از حیا
اگرم دهد خط امتحان‌، هوس‌کتاب نه آسمان
مژه بر هم آرم ازین وآن همه یک ورق کنم ازحیا
چه‌کنم ز شوخی‌طبع دون‌،‌قدحی‌نزد عرقم به‌خون
که ببوسم آن لب لعل‌گون سحری شفق‌کنم ازحیا
ز تخیلی‌که به راه دین غم باطلم شده دلنشین
به من این‌گمان نبرد یقین‌که خیال حق کنم از حیا
چوز خاک لاله‌برون زند، قدح‌شکسته به‌خون زند
هوسی اگربه جنون زند به همین نسق کنم ازحیا
زکمالم آنچه به‌هم رسد، نه زلوح‌ونی زقلم رسد
خط نقش پا به‌رقم رسدکه منش‌سبق‌کنم از حیا
به‌امید وصل تونازنین‌،‌همه رانثار دل است‌و دین
من بیدل وعرق جبین‌که چه در طبق‌کنم ازحیا

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۲۸

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

بیژن
2012-04-15T14:28:55
پیوند به وبگاه بیرونی
رسته
2012-04-15T19:43:07
حیا به حیای تو لب جان فزا، عرق گران کنم از حیا ز قدومت ای دم زندگی، رخم ارغوان کنم از حیاتو چه آیتی دم و بحر خون؟ همه کهکشان چکیده ایبوی و جان همه به تو شد روان، که روان روان کنم از حیا به طواف جان رود آسمان، که شود امانت خاکیانبر و بار او بچکد به جان، خوی شرم جان کنم از حیاز کجایی ای شرف قِدم، همه دردی و همگی المشده زخم تو همگی کرم، که نه پانسمان کنم از حیابه امید رشذ تو نازنین، همه شب دعا کنمت غمینننشیند ار به هدف یقین، قد خود کمان کنم از حیامه آسمان همه شب روان، ز چهار و ده چو شود دوانبگدازد از غم آن نهان، تن و جان چنان کنم از حیابنشینم و بنشانمت، به دل صبور مراقبانغم دل بگویمت از شبان، ز شبان نهان کنم از حیاز لبش حیا چو برون زند، دل رسته را به جنون زندخرد و جنون چو به خون زند، بن آشیان کنم از حیاچه بگویم ای سر سروران، به وقاحتی مکن الصلاز دم سیاوش و کربلا، رخم ارغوان کنم از حیا