بیدل دهلوی:بسکه دارد برق تیغت درگذشتنها شتاب رنگ نخجیر تو میگردد ز پهلویکباب
❈۱❈
بسکه دارد برق تیغت درگذشتنها شتاب
رنگ نخجیر تو میگردد ز پهلویکباب
ناز اگرافسون نخواند مانع آن جلوهکیست
در بنای وهم غیرآتش زن وبرخود بتاب
❈۲❈
جام نرگسگرمی شبنم به شوخی آورد
پیشچشمتنیستغیر از حلقهٔچشمپر آب
در مقامی کز تماشایت گدازد هستیام
عرض خجلت دارد ایجاد عرق از آفتاب
❈۳❈
واصلان را سودها باشد ز اسباب زیان
قوت پرواز میگیرد پر ماهی از آب
از نشان و نام ما بگذر، خیالی پختهایم
خاتمگرداب نقشی نیست غیر از پیچ و تاب
❈۴❈
در عدم بیکاری ما شغل هستی پیش برد
صنعت اوهامکشتی راند در موج سراب
رفتم از خود آنقدرکان جلوه استقبالکرد
گردش رنگم فکند آخر ز روی او نقاب
❈۵❈
ازگداز من عیار عشق میباید گرفت
درعرق دارد جبین تا چشمهٔ خورشید، آب
حسنو عشقی نیست اینجا با چهپردازدکسی
خانهٔ لیلی سیاه و وادی مجنون خراب
❈۶❈
زندگی در قدر جمعیت نفهمیدنگذشت
ای شعورت دورباش عافیت لختی بخواب
عالم معنی شدیم وداغ جهل ازما نرفت
ساخت بیدل علمهای بیعمل ما راکتاب
کامنت ها