بیدل دهلوی:ممسک اگربه عرض سخا جوشد ازشراب دستی بلند میکند اما به زیرآب
❈۱❈
ممسک اگربه عرض سخا جوشد ازشراب
دستی بلند میکند اما به زیرآب
طبعکرم فسردهٔ دست تهی مباد
برگشت عالمیست ستم خشکی سحاب
❈۲❈
این است اگر سماجت ارباب احتیاج
رحم است بر مزاج دعاهای مستجاب
غارت نصیب حسرت درد محبتم
نگریست بیدلیکه زچشمم نبرد آب
❈۳❈
دل آنقدرگریستکه غم هم به سیل رفت
آتش درآب غوطه زد از اشک اینکباب
افسانهسازی شرر و برق تا بهکی
گر مرد این رهی توهم از خود برون شتاب
❈۴❈
یاران عبث به وهم تعلق فسردهاند
اینجاست چون نگه قدم از خانه در رکاب
صبح از نفسدو مصرعبرجسته خواند و رفت
دیوان اعتبار و همین بیتش انتخاب
❈۵❈
خواهی نفس خیالکن و خواهگرد وهم
چیزی نمودهایم در آیینهٔ حباب
محویم و باعثی زتحیرپدید نیست
ای فطرت آبکرد وزما رفعکن حجاب
❈۶❈
معنی چه وانماید از این لفظهای پوچ
پرتشنه است جلوه وآیینهها سراب
در بزم عشق، علم چه و معرفتکدام
تا عقل گفتهایم جنون میدرد نقاب
❈۷❈
در عالمیکه یاد تو با ما مقابل است
آیینه میکشد به رخ سایه آفتاب
بیدل ز جوش سبزه در این ره فتاده است
بیچشم یک جهان مژه تهمتپرست خواب
کامنت ها