بیدل دهلوی:پیام داشت به عنقا خط جبین حباب کهگرد نام نشسته است بر نگین حباب
❈۱❈
پیام داشت به عنقا خط جبین حباب
کهگرد نام نشسته است بر نگین حباب
نفسشمار زمانیم تا نفس نزدن
همین شهور حباب و همین سنین حباب
❈۲❈
ز ششجهت مژه بندید و سیرخویشکنید
نگهکجاست به چشم خیال بین حباب
ز عمر هرچه رود، آمدن نمیداند
مخور فریب نفسهای واپسین حباب
❈۳❈
به فرصتیکه نداریکدام عشوه چه ناز
ز فربهی نکنی تکیه برسرین حباب
مقیم پردهٔ ناموس فقر باید بود
کجاست دستکه برداری آستین حباب
❈۴❈
چه نشئه داشت می ساغر سبکروحی
کهگشت موجگهر درد تهنشین حباب
سحاب مزرعهٔ اعتبار منفعلیست
تو هم نمی زعرق ریزبرزمین حباب
❈۵❈
دماغکسب وقارم نشدکفیل وفا
جهان بهکیشگهر ساخت من به دین حباب
کراست ضبط عنان، عرصهٔ گروتازیست
برآمدهست سوار نفس به زین حباب
❈۶❈
زمان پر زدن زندگی معین نیست
تو محو باش ته دامن است جین حباب
شکست دل به چه تدبیرکم شود بیدل
هزار موجکمر بسته درکمین حباب
کامنت ها