بیدل دهلوی:گرشود آن نرگس میگون مقابل با شراب میشود چون آبگوهر خشکدر مینا شراب
❈۱❈
گرشود آن نرگس میگون مقابل با شراب
میشود چون آبگوهر خشکدر مینا شراب
جامرا همچشمی آن نرگس مخمورنیست
از هجوم موجگر مژگانکند انشا شراب
❈۲❈
عشرتیگر هستدلها را بههمجوشیدن است
کم شود یک دانهٔ انگور را تنها شراب
غیر تقوا نیست اصلکار رندیهای ما
ازگداز سبحه پیداکردهاند اینجا شراب
❈۳❈
عمرها شد بیخود از خواب غرور دانشیم
لیکگاهی میزند آبی به روی ما شراب
بسکهگفتوگوی مستان وقف ذکر باده است
تا لب ساغر ندارد جز خروش یا شراب
❈۴❈
تا خیال توست در دل عیشها آماده است
نیست خامش شمعما تا هست درمینا شراب
مشرب ما خاکساران فارغ ازآلودگیست
نیست نقصانگر رسد بر دامن صحرا شراب
❈۵❈
ما به زور می پرستی زندگانی میکنیم
چون حباب می بنای ماست سر تا پا شراب
حسن تشریف بهار است آب را در برگگل
میکند در ساغر اندازد اگر پیدا شراب
❈۶❈
آه از آن افسردهایکز جوش صهبا نشکفد
همچو مینا خامشی را میکندگویا شراب
در سواد سرمهکن نظارهٔ چشم بتان
عشرتافروز است بیدل در دل شبها شراب
کامنت ها