بیدل دهلوی:موج پوشید روی دریا را پردهٔ اسم شد مسما را
❈۱❈
موج پوشید روی دریا را
پردهٔ اسم شد مسما را
نیست بیبال اسم پروازش
کس ندید آشیان عنقا را
❈۲❈
عصمت حسن یوسفی زد چاک
پردهٔ طاقت زلیخا را
میکشد پنبه هرسحرخورشید
تا دهد جلوه داغ دلها را
❈۳❈
جاده هرسوگشاده است آغوش
که دریدهست جیب صحرا را
شعلهٔ دل ز چشم تر ننشست
ابر ننشاند جوش دریا را
❈۴❈
آگهی میزند چوآیینه
مُهر بر لب زبانگویا را
قفلگنج زر است خاموشی
از صدف پرس این معما را
❈۵❈
بیدل ار واقفی ز سرّ یقین
ترککن قصهٔ من وما را
کامنت ها