بیدل دهلوی:فیض حلاوت از دل بیکبر وکین طلب زنبوررا ز خانه برآرانگبین طلب
❈۱❈
فیض حلاوت از دل بیکبر وکین طلب
زنبوررا ز خانه برآرانگبین طلب
بیپرده است حسن غنا در لباس فقر
دست رسا زکوتهی آستین طلب
❈۲❈
دل جمعکن ز بام و در عافیت فسون
آسودگی ز خانه به دوشان زین طلب
پشمینهپوش رو به فسردن سرای شیخ!
فصل شتا محافظت ازپوستین طلب
❈۳❈
دست طلب به هرچه رسد مفت عجزگیر
دور است آسمان، تو مراد از زمین طلب
گلهای این چمن همه در زیر پای توست
ای غافل از ادب نگه شرمگین طلب
❈۴❈
زین جلوههاکه در نظرت صفکشیده است
آیینهداری نفس واپسین طلب
عمر از تلاش باد بهکف چون نفسگذشت
چیزی نیافتکسکه بیرزد به این طلب
❈۵❈
دل درخور شکست به اقلیم انس تاخت
چینی همان به جادهٔ مو رفت چین طلب
شبنم وصالگل طلبید آب شد زشرم
از هرکه هرچه میطلبی اینچنین طلب
❈۶❈
این آستان هوسکدهٔ عرض ناز نیست
شاید به سجدهای بخرندت، جبین طلب
بیدل خراش چهرهٔ اقبال شهرت است
عبرت زکارخانهٔ نقش نگین طلب
کامنت ها