بیدل دهلوی:چولاله بیتو ز بس رنگ اعتبارم سوخت خزان به باد فنا داد و نوبهارم سوخت
❈۱❈
چولاله بیتو ز بس رنگ اعتبارم سوخت
خزان به باد فنا داد و نوبهارم سوخت
زمردمک نگهم داغ شد چوشمع خموش
در انتظار تو سامان انتظارم سوخت
❈۲❈
هجوم حیرت آن جلوه چون پرطاووس
هزار رنگ تپش در دل غبارم سوخت
غبار تربت پروانه میدهد آواز
که میتوان نفسی بر سر مزارم سوخت
❈۳❈
نشدکه شعلهٔ من نیز بیغبار شود
صفای آینهٔ وحشت شرارم سوخت
به عشق نیز اثرکرد شرم ناکسیام
عرقفشانی این شعله خامکارم سوخت
❈۴❈
صبا مزن به غبار فسردهام دامن
دماغ حسرت رقصیکه من ندارم سوخت
چو برق آینهٔ امنیاز هستی من
ز خوابگاه عدم تا سری برآرم سوخت
❈۵❈
ز تخته پارهام ناخدا چه میپرسی
فلککشید زگرداب و برکنارم سوخت
هزار برق ز خاکسترم پرافشانست
کدام شعله به این رنگ بیقرارم سوخت
❈۶❈
شهید ناز تو پروانه کرد عالم را
چها نسوخت چراغیکه بر مزارم سوخت
فلک نیافت علاجکدورتم بیدل
نفس بهسینهٔ این دشت از غبارم سوخت
کامنت ها