بیدل دهلوی:زهی خمخانهٔ حیرت،کلام هوش تسخیرت دماغ موج می، آشفتهٔ نیرنگ تقریرت
❈۱❈
زهی خمخانهٔ حیرت،کلام هوش تسخیرت
دماغ موج می، آشفتهٔ نیرنگ تقریرت
حدیث شکوه با این سادگی نتوان رقم کردن
گهر حلکردنی دارد مدادکلک تحریرت
❈۲❈
شکایتنامهٔ بیداد محو بال عنقا شد
هنوز از نالهام پرواز میخواهد پر تیرت
گرفتار وفا ننگ رهابی برنمیدارد
همه گر ناله گردم برنمیآیم ز زنجیرت
❈۳❈
جهانی در تغافلخانهٔ نازت جنون دارد
چه سحر است اینکه در خوابی و بیداریست تعبیرت
نمیدانمچهدارد با شکست شیشهٔ رنگم
نگاه بیخودی هنگامهٔ میخانه تعمیرت
❈۴❈
خیال صید لاغر انفعالی در کمین دارد
ز شرم خون من خواهد عرق برد آب شمشیرت
تحیرگر همه آیینه سازد دشت امکان را
نمیگردد حریف وحشت تمثال نخجیرت
❈۵❈
دو عالم رنگ و یک گل اختراع صنع نازست این
قیامت میکشد کلک فرنگستان تصویرت
به پیریگشت بیدل طرزانشای تو شیرینتر
ندانم اینقدر لعلکه قند آمیخت با شیرت
کامنت ها