بیدل دهلوی:ای عدمپرورده لاف هستیات جای حیاست بینشانی را نشان فهمیدهای تیرت خطاست
❈۱❈
ای عدمپرورده لاف هستیات جای حیاست
بینشانی را نشان فهمیدهای تیرت خطاست
سایه را وهم بقا در عجز خوابانیده است
ورنه یک گام از خودت آنسو جهان کبریاست
❈۲❈
شبنم این باغ مژگانی ندارد در نظر
گر تو برخیزی ز خود برخاستنهایت عصاست
بیخمیدن از زمین نتوان گهر برداشتن
آنچه بردارد دلت زین خاکدان قد دوتاست
❈۳❈
نقص بیناییست کسب عبرت از احوال مرگ
چشم اگر باشد غبار زندگی هم توتیاست
خودسریها از مقام امن دور افتادن است
ناله تا انداز شوخی میکند از دل جداست
❈۴❈
جز فنا صورت نبندد اعتبار زندگی
گو بنالد یا به خود پیچد نفس جزو هواست
خیرها را جلوهٔ شر میدهد چرخ دورنگ
پشت کاغذ در نظر چپ مینماید نقش راست
❈۵❈
بس که تنگی کرد جا بر خوان انعام فلک
میهمانان هوس را خوردن پهلو غذاست
اوج دولت سفلهطبعان را دو روزی بیش نیست
خاک اگر امروز بر چرخ است فردا زیر پاست
❈۶❈
نازنینان فارغ از آرایش مشاطهاند
حسن معنی را همان رنگینی معنی حناست
حرف سردی کوه تمکین را ز جا برمیکند
از نسیمی خانهٔ بیتابی دریا به پاست
❈۷❈
عجز طاقت سد راه رفتن از خویشم نشد
بیدل از واماندگی سر تا به پای شمع پاست
کامنت ها