گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:فضای وادی امکان پر از غبار فناست چه آسمان‌چه‌زمین‌مغز این‌دو پوست‌هواست

❈۱❈
فضای وادی امکان پر از غبار فناست چه آسمان‌چه‌زمین‌مغز این‌دو پوست‌هواست
ز راستی مدد حال گوشه‌گیریهاست کمان کشیدن قد خمبده کار عصاست
❈۲❈
به فیض می‌کشی ز دم شکوه آزادیم سیاه مستی ما سرمهٔ خموشی ماست
نمی‌رسد کف عشاق جز به نالهٔ دل که دست باده‌ کشان تا به گردن میناست
❈۳❈
ز خاک ما نتوان برد ذوق خرسندی جو صبح اگر همه بر باد رفته دست دعاست
مقیم‌کوی امید از فنا چه غم دارد غبار رهگذر انتظار، آب بقاست
❈۴❈
ز سیر عالم دل غافلیم ورنه حباب سری اگر به گریبان فرو برد دریاست
به غیر خودسری از وضع دهر نتوان یافت عبار نیز درین دشت پیش خود برپاست
❈۵❈
به هر طرف که نهی گوش‌ ، یأس می‌جوشد جهان حادثه، ساز دل ‌شکستهٔ ماست
حباب‌وار دربن بحر غیر خلوت دل به‌ گوشه‌ای ‌که توان یک نفس ‌کشید،‌ کجاست
❈۶❈
زبان حسرت مخمور من‌که ذرتابد ز بس شکسته دلم ساغرم شکسته صداست
ز درد بی‌اثری فال اشک زد آهم شراب ساغر شبنم‌گداز سعی هواست
❈۷❈
جفاکشان همه دم صرف‌کار یکدگرئد ز پا فتادن اشک از برای ناله عصاست
همین نه ریشه قفس دارد از سلامت تخم ز دست عافیت دل نفس هم ابله پاست
❈۸❈
به نارسایی خود بی‌نیازیی داریم شکسته ‌بالی یاس آشیان استغناست
غبار عجز بودکسوت ظفر بیدل شکستگی‌، ز رهی همچو موج در بر ماست

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۴۳۶

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

امیر حسین رحیمی زنجانبر
2016-06-09T09:06:00
زبان حسرت مخمور من که «دریابد»بر اساس نسخه تصحیح خلیلی