بیدل دهلوی:نفس محرک جسم به غم فسرده ماست غبار خاکنشین را، رم نسیم عصاست
❈۱❈
نفس محرک جسم به غم فسرده ماست
غبار خاکنشین را، رم نسیم عصاست
مرا معاینه شد از خط شکستهٔ موج
که نقش پای هوا سرنوشت این دریاست
❈۲❈
به کنه مطلب عجزم کسی چه پردازد
لب خموش طلسم هزار رنگ صداست
چو سرو بیطمع از دهر باش و سر بفراز
که نخل بارور از منت زمانه دوتاست
❈۳❈
من از مرورت طبع کریم دانستم
که آب گشتن بحر اینقدر ز شرم سخاست
ز دام صحبت مردم رهایی امکان نیست
کسیکهگوشهگرفت از جهانیان عنقاست
❈۴❈
چو جام طرح خموشی فکن که مینا را
هجوم خنده صدای شکست رنگ حیاست
فراق آینهٔ زنگ خورده هستیست
دمی که جلوهکند آفتاب سایه کجاست
❈۵❈
همان حقیقت هیچ است نقش کون و مکان
به هرجه می نگری یک سراب جلوه نماست
زبان طعن نگردد غبار مشرب ما
هجوم خار همان زیب دامن صحراست
❈۶❈
به پاس دل همه جا خون سعی باید خورد
که راه بر سر کوه است و بار ما میناست
به فکرمصرع موزون چه غم خورد بیدل
خیال سرو تواش دستگاه طبع رساست
کامنت ها