بیدل دهلوی:چون حبابم الفت وهم بقا زنجیرپاست خانه بر دوش طبیعت را هوا زنجیر پاست
❈۱❈
چون حبابم الفت وهم بقا زنجیرپاست
خانه بر دوش طبیعت را هوا زنجیر پاست
درگرفتاریست عیش دلکه مجنون تو را
مطرب ساز طربکم نیست تا زنجیر پاست
❈۲❈
چونکنم جولان بهکام دلکه با چندین طلب
از ضعیفیها چواشکم نقش پا زنجیرپاست
طاقتیکو تاکسی سر منزلی آرد به دست
هرکجا رفتیم سعی نارسا زنجیرپاست
❈۳❈
مرد راکسب هنر دام ره آزادگیست
موج جوهرآب جوی تیغ را زنجیرپاست
بیتأمل، از مزار ما شهیدان نگذری
خاک دامنگیر ما بیش از حنا زنجیر پاست
❈۴❈
خط پشتلب چو ابرو نیست بیتسخیر حسن
معنی آزاد است اما سطرها زنجیر پاست
ما زکوری اینقدر در بند رهبر ماندهایم
چشماگر بینا بود برکف عصا زنجیر پاست
❈۵❈
خاکساری نیز ما را مانع وارستگیست
تا بود نقشی بهجا از بوریا زنجیرپاست
قید هستی تا نشد روشنجنون موهوم بود
آنکه ما راکرد با ما آشنا زنجیرپاست
❈۶❈
بر بساط پایهٔ وهم آنقدر تمکین مچین
سلطنت را سایهٔ بال هما زنجیر پاست
عالمیدر جستجوی راحتاز خود رفتهاست
میروم من هم ببینم ناکجا زنجیر پاست
❈۷❈
بیخودان اول قدم زین عرصه بیرون تاختند
ایجنون رحمیکه ما را هوش ما زنجیرپاست
بیدل از توصیف زلف و کاکل این گلرخان
مقصد ما طوق گردن مدعا زنجیر پاست
کامنت ها