بیدل دهلوی:ز دهر نقد تو جز پیچ وتاب دشوار است خیال،گو مژه بربند، خواب دشوار است
❈۱❈
ز دهر نقد تو جز پیچ وتاب دشوار است
خیال،گو مژه بربند، خواب دشوار است
دل گداخته دعوتسرای جلوهٔ اوست
فروغ مهر نیفتد در آب، دشوار است
❈۲❈
مگر به قدر شکستن توان به خود بالید
وگرنه وسعت ظرف حباب دشوار است
ز اهل حال مجویید غیر ضبط نفس
که لاف دانش و فهم ازکتاب دشوار است
❈۳❈
ز حیرت آینهٔ ما به هم نزد مژه ای
به خانهای که پر آب است خواب دشوار است
کسی برآینهٔ مهر، زنگ سایه نبست
به عالمیکه تو باشی، نقاب دشوار است
❈۴❈
سراغ جلوهٔ یار است هر کجا رنگیست
دربن بهار، گل انتخاب دشوار است
ز دستگاه دل است اینقدر غرور نفس
وقار و قدر هوا، بیحباب، دشوار است
❈۵❈
همه به وهم فرو رفتهاند و آبی نیست
مگو که غوطه زدن در سراب دشوار است
ز انفعال سرشتند نقش ما بیدل
تری برون رود از طبع آب دشوار است
کامنت ها