بیدل دهلوی:سرینبودبه وحشتزبزمجستنمارا فشار تنگی دلها شکست دامن ما را
❈۱❈
سرینبودبه وحشتزبزمجستنمارا
فشار تنگی دلها شکست دامن ما را
چواشک بی سر و پایی جنون شوقکهدارد
زکف نداد دویدن عنان دیدن ما را
❈۲❈
رسیدهایم ز هر دم زدن به عالم دیگر
سراغ ازنفس ماکنید مسکن ما را
سیاه روزی شمع آشکار شد زتأمل
بهپیشپا چه بلاییست طبع روشن ما را
❈۳❈
کجا رویمکه بیداد دل رسد به شنیدن
به سرمه داد نگاهش غبار شیون ما را
نگهچو جوهر آیینه سوخت ریشهبهمژگان
ز شرم حسنکه دادند آبگلشن ما را
❈۴❈
فلک چوسبحه درین خشکسال قحط مروت
به پای ریشه دوانید تخم خرمن ما را
نفس به قید دل افسرده همچو موج بهگوهر
همین یک آبله استادگیست رفتن ما را
❈۵❈
عروج نازگلی بود از بهار ضعیفی
به پا فتاد سرما ز پا فتادن ما را
جز انفعال ندارد هلاک مور تلافی
دیت همین فرق جبههایستکشتن ما را
❈۶❈
زشرم وسوسه دادیم عرض شهرت بیدل
که فکرما نکند تیره، طبع روشن ما را
کامنت ها