بیدل دهلوی:نفس بوالهوسان بر دل روشن تیغ است شمع افروخته را جنبش دامن تیغ است
❈۱❈
نفس بوالهوسان بر دل روشن تیغ است
شمع افروخته را جنبش دامن تیغ است
شیشه را سرکشی خویش نشانده ست به خون
گردن بیادبان را رگ گردن تیغ است
❈۲❈
منت سایهٔ اقبال ز آتش کم نیست
گر هما بال گشاید به سر من تیغ است
خاک تسلیم به سر کن که درین دشت هلاک
تو نداری سپر و در کف دشمن تیغ است
❈۳❈
نتوان از نفس سوختگان ایمن بود
دود این خانه چو برجست ز روزن تیغ است
عکس خونیست فرویخته از پیکر شخص
گر همه آینه سازند ز آهن تیغ است
❈۴❈
تا مخالف ز موافق قدمی فاصله نیست
در گلو آب چو استاد ز رفتن تیغ است
کوه از ناله و فریاد نمک آساید
چه کند بر سر این پای به دامن تیغ است
❈۵❈
ذوالفقار دگر است آنکه کند قلع امل
ورنه مقراض هم از بهر بریدن تیغ است
کلفت زندگی از مرگ بتر میباشد
شمع ما را ز سر خود نگذشتن تیغ است
❈۶❈
سطر خونی ز پرافشانی بسمل خواندیم
که گر از خویش روی جادهٔ روشن تیغ است
زین ندامت که به وصلی نرسیدم بیدل
هر نفس در جگرم تا دم مردن تیغ است
کامنت ها