بیدل دهلوی:خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را که افکند ته پاگردنکشیدهٔ ما را
❈۱❈
خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را
که افکند ته پاگردنکشیدهٔ ما را
شهید تیغ تغافل بر آستانکه نالد
تظلمیست چو اشک از نظر چکیدهٔ ما را
❈۲❈
چه دشت و درکه نکردیم قطع درپی فرصت
کسی نداد سراغ آهوی رمیدهٔ ما را
نداشتیم به وهم آنقدر دماغ تپیدن
به باد داد نفس خاک آرمیدهٔ ما را
❈۳❈
به انفعال رسیدیم از فسون تعلق
به رخ فکند حیا دامن نچیدهٔ ما را
مگر به محکمهٔ دل یقین شود حق وباطل
گواهکیست حدیث ز خود شنیدهٔ ما را
❈۴❈
نبرد همتکس از تلاشگوی تسلی
بیفکنید درتن ره شر بریدهٔ ما را
زربشه تا به ثمر صدهزارمرحله طی شد
کهکرد این همه قاصد به خود رسیدهٔ ما را
❈۵❈
مژه زهم نگشودیم تا چکد نم اشکی
گداخت شرم رقمکلک شق ندیدهٔ ما را
مباد تا به ابد نالد و خموش نگردد
به یاد شمع مده صبح نادمیدهٔ ما را
❈۶❈
مقیمگوشهٔ نقش قدم شویم وگرنه
درکه حلقهکند پیکر خمیدهٔ ما را
نهفته است قضا سرنوشت معنی بیدل
رقمکجاست مگر خطکشی جریدهٔ ما را
کامنت ها