بیدل دهلوی:خودگدازی غمکیفیت صهبای من است خالی از خویش شدن صورت مینای من است
❈۱❈
خودگدازی غمکیفیت صهبای من است
خالی از خویش شدن صورت مینای من است
عبرتم، سیر سراغم همه جا نتوانکردن
چشم بر خاک نظر دوخته، جویای من است
❈۲❈
سازگمگشتیام، این همه توفان دارد
شور آفاق، صدای پر عنقای من است
همچو داغ از جگر سوختگان میجوشم
شعله هرجامژهای گرمکند جای مناست
❈۳❈
نتوان با همه وحشت ز سر دردگذشت
فال اشکیکه زند آبله در پای من است
فرصت رفته به سعی املم میخندد
چشم برق همان ابروی ایمان من است
❈۴❈
تخم اشکی بهکف پایکسی خواهم پخت
آرزو مژده ده اوج ثریای من است
اگر این است سر و برک نمود هستی
داغ امروز من، آیینهٔ فردای من است
❈۵❈
سجده محملکش صد قافله عجز است اینجا
اشک بیپا و سرم، در سر من پای من است
نیستم جرعهکش درد کدورت بیدل
چونگهر صافی دل بادهٔ مینای مناست
کامنت ها