بیدل دهلوی:بزمگردون صبحخیز ازگرد بیتاب من است نور این آیینهٔ مینا ز سیماب من است
❈۱❈
بزمگردون صبحخیز ازگرد بیتاب من است
نور این آیینهٔ مینا ز سیماب من است
یکجهان ضبط نفس دارد به خود پیچیدنم
رشتهٔموهوم هستی تشنهٔنابمن است
❈۲❈
تا تغافل دارم از وضع جهان آسودهام
چشمپوشیدن بساطآرایی خوابمن است
درخور وارستگی مسندطراز عزتم
بال پروازم چو قمری فرش سنجاب من است
❈۳❈
موبه مویم چشمهٔ برق تجلیهای اوست
طور اگر آتش فروزدکرم شبتاب من است
از مزاجگوهرم شوخی نمیبالد به خویش
موج عمریشد به توفان بردهٔ آب من است
❈۴❈
جوش دردیکوکه هنگ اثر پیداکنم
رشتهٔ قانون آهم، یأس مضراب من است
محو شوقم از غم اسباب راحت فارغم
صافی آیینه حیرت شکر خواب من است
❈۵❈
میبرد جذب خرامت چون غبار از جا مرا
جلوهای از چین دامان تو قلاب من است
عمرها شد زین شبستان انتخابی میزنم
هرکجا حیرانییگلکرد مهتاب من است
❈۶❈
هر طرف پر میزند نظاره حیرت خفته است
عالم آیینهام، همواری اسباب من است
از قماش خامشی بیدل دکانی چیدم
هرچه غیر از خودفروشیها بود باب من است
کامنت ها