بیدل دهلوی:جاییکهنه فلک ز حیا سر فکنده است چونگل چمن دماغی اقبال خنده است
❈۱❈
جاییکهنه فلک ز حیا سر فکنده است
چونگل چمن دماغی اقبال خنده است
دیدیم دستگاه غرور سبکسران
سرمایهٔ کلاه .همه فتم کنده است
❈۲❈
منصوبهٔ خرد همه را مات وهمکرد
زین عرصه خاکبازی طفلان برنده است
از خاک برنداشت فلک هرقدر خمید
باریکه پیری از خم درش فکنده است
❈۳❈
بر عیب خلق خرده نگیرند محرمان
ای بیخبر من وتو خدا نیست بنده است
ناموس احتیاج به همت نگاهدار
دست تهی جنونگریبان درمنده است
❈۴❈
تا تیشهات به پا نخورد ژاژخا مباش
دندان دمیکه پیش فتد لبگزنده است
ازیأس مدعا ره رام رفتهگیر
ایندشت، تختهٔکف افسوس رنده است
❈۵❈
ما را مآلکار طرب بیدماغکرد
بویگل چراغ درتن بزمگنده است
بیدل مباش غرهٔ سامان اعتبار
هرچند رنگ بال ندارد پرنده است
کامنت ها