بیدل دهلوی:بهگلزاریکه حسنت بینقابست خزان در برگریز آفتابست
❈۱❈
بهگلزاریکه حسنت بینقابست
خزان در برگریز آفتابست
زشرم یک عرقگلکردن حسن
چو شبنم صد هزار آیینه آبست
❈۲❈
جنون ساغرپرست نرگسکیست
گریبان چاکیام موج شرابست
ز دود سینهام دریاب کامشب
نفس بال و پر مرغکبابست
❈۳❈
که دارد جوهر عرض اقامت
فلک تا ماه نوپا در رکابست
توهم مردهٔ نام است ورنه
چویاقوت آتش وآبم سرابست
❈۴❈
درین دنیا چه دیبا و چه مخمل
همین وضع ملایم فرش خوابست
به چشم خلق بی (لاحول) مگذر
نظرها یک قلم مد شهابست
❈۵❈
طرب خواهی دل از مطلب بپرداز
کتان چون شستهگردد ماهتابست
برو ای سایه در خورشیدگم شو
سیاهیکردنت داغ حجابست
❈۶❈
نظر واکردهای محو ادب باش
سؤال جلوه حیرانی جوابست
به هر سو بگذری سیر نفسکن
همین سطر از پریشانی کتابست
❈۷❈
نگه باید به چشم بسته خواباند
گر این خط نقطه گردد انتخابست
خیال اندیش دیداریم بیدل
شب ما دلنشین آفتابست
کامنت ها