بیدل دهلوی:نفس را الفت دل پیچ و تابست گره در رشتهٔ موج از حبابست
❈۱❈
نفس را الفت دل پیچ و تابست
گره در رشتهٔ موج از حبابست
درین محفل ز قحط نشئهٔ درد
اثر لب تشنهٔ اشک کبابست
❈۲❈
درنگ از فرصت هستی مجویید
متاع برق در رهن شتابست
صفا آیینهٔ زنگار دارد
فلک دود چراغ آفتابست
❈۳❈
به روی خویش اگر چشمی کنی باز
زمین تا آسمانت فتح بابست
دلی داریم نذر مه جبینان
دیار حسن را آیینه بابست
❈۴❈
ز چشم سرمه آلودش مپرسید
زبان اینجا چو مژگان بیجوابست
هزار آیینه در پرداز زلفش
ز جوهر شانهٔ مژگان در آبست
❈۵❈
تماشای چمن بی نشئه ای نیست
زگل تا سبزه یک موج شرابست
نمیدانم جمال مدعا چیست
ز هستی تا عدم عرض نقابست
❈۶❈
کم آب است آنقدر دریای هستی
کزو تا دست میشویی سرابست
بیابان طلب بحری است بیدل
که آنجا آبله جوش حبابست
کامنت ها