بیدل دهلوی:هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را پشت پایی بود معراج این بنای پست را
❈۱❈
هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را
پشت پایی بود معراج این بنای پست را
بر فضولی ناکجا خواهی دکان ناز چید
جزگشاد و بست جنسی نیست درکف دست را
❈۲❈
عمرها شد شورزنجیرازنفس وا میکشم
کشور دیوانه مجنونکرد بند و بست را
قول وفعل طینت بیباک دررهن خطاست
لغزش پا و زبان دارد تصرف مست را
❈۳❈
با همه معدوم از قید توهّم چاره نیست
ماهی بحرکمان هم میشناسد شست را
سرمهکردم تا قی چشمی به خویشم واکند
فطرت بینورتاکی نیست بیند هست را
❈۴❈
بیدلازنازکخیالان مشقهمواریخوشاست
تا نیفشارد تأمل معنی یکدست را
کامنت ها