بیدل دهلوی:پیوستگی به حق، ز دو عالم بریدنست دیدار دوست هستی خود را ندیدنست
❈۱❈
پیوستگی به حق، ز دو عالم بریدنست
دیدار دوست هستی خود را ندیدنست
آزادگی کزوست مباهات عافیت
دل را زحکم حرص وهوا واخریدنست
❈۲❈
پرواز سایه جز به سر بام مهر نیست
از خود رمیدن تو، به حق آرمیدنست
چون موجکوشش نفس ما درتن محیط
رخت شکست خویش به ساحلکشیدنست
❈۳❈
پامال غارت نفس سرد یأس نیست
صبح مراد ما کهگلش نادمیدنست
بر هرچه دیده واکنی از خویش رفتهگیر
افسانهوار دیدن عالم شنیدنست
❈۴❈
تا حرص آب و دانه به دامت نیفکند
عنقا صفت به قاف قناعت خزیدنست
گر بوالهوس به بزم خموشان نفشکشد
همچون خروس بیمحلش سر بریدنست
❈۵❈
امشب ز بسکه هرزه زبانست شمع آه
کارم چوگاز تا به سحر لبگزیدنست
آرام در طریقت ما نیست غیرمرگ
هنگامه گرمساز نفسها تپیدنست
❈۶❈
ما را به رنگ شمع درعافیت زدن
از چشم خود همین دو سه اشکی چکیدنست
سعی قدمکجا وطریق فناکجا
بیدل به خنجرنفس این ره بریدنست
کامنت ها