بیدل دهلوی:بسکه مستان را به قدر میکشیها آبروست میزند پهلو بهگردون هرکه بر دوشش سبوست
❈۱❈
بسکه مستان را به قدر میکشیها آبروست
میزند پهلو بهگردون هرکه بر دوشش سبوست
هر دلیکز غم نگردد آب پیکانست و بس
هرسریکز شور سودا نشئه نپذیردکدوست
❈۲❈
از شکست دل به جای نازکی خوابیدهایم
بر سر آواز چینی سایهٔ دیوار موست
برنمیآید به جز هیچ از معمای حباب
لفظماگر واشکافیمعنیحرف مگوست
❈۳❈
در دل هر ذره چون خورشید توفانکردهایم
هرکجا آیینهای یابند با ما روبروست
ماجرای عرض ما نشنیده میباید شنید
گفتگوی ناتوانان ناتوانی گفتگوست
❈۴❈
جیبهستیچونسحر غارتگر چاکاستو بس
رشتهٔ آمال ما بیهوده دربند رفوست
بسکه در راهتعرقریز خجالت مردهایم
گر ز خاک ما تیمم آب بردارد وضوست
❈۵❈
چون نگین ازمعنی تحقیق خود آگه نیم
اینقدردانمکهنقش جبههٔ من ناماوست
برق جوشیدهست هرجا گریهای سرکردهام
باکمالخاکبازیطفلاشکمشعله خوست
❈۶❈
تا بهخود جنبد نفس صد رنگ حسرت میکشم
درکف اندیشه جسمناتوانمکلک موست
چونگهر عزتفروش سختجانیها نیام
همچودریادرخورعرضگدازم آبروست
❈۷❈
فکر نازکگشت بیدل مانع آسایشم
در بساط دیده اینجا دور باش خواب موست
کامنت ها