بیدل دهلوی:دل در قدم آبله پایانکه شکستهست اینشیشه بههرکوهو بیابانکه شکستهست
❈۱❈
دل در قدم آبله پایانکه شکستهست
اینشیشه بههرکوهو بیابانکه شکستهست
جز صبر به آفات قضا چاره نشاید
در ناخن تدبیر نیستانکه شکستهست
❈۲❈
با سختی ایام درشتی مفروشید
ایبیخبران سنگ به دندانکه شکستهست
گر ناز ندارد سر سوتش غبارم
دامان تو، ای سرو خرامانکه شکستهست
❈۳❈
هر سو چمنآرایی نازیست درین باغ
آیینه به این رنگ گلافشانکه شکستهست
گل بیتپشی نیست جگرداری رنگش
جز خنده بر اینزخم نمکدانکه شکستهست
❈۴❈
گرعجز عنانگیر ز خود رفتن من نیست
رنگم چوگلشمع پریشانکه شکستهست
با چاک جگر بایدم ازخویش برون جست
چونصبحبهرویم در زندانکه شکستهست
❈۵❈
کر موج ندارد تب وتاب نم اشکم
در چشممحیط اینهمهمژگانکه شکستهست
عمریست جنونمیکنم از خجلت افلاس
دستیکه ندارم به گریبانکه شکستهست
❈۶❈
هر ذره جنون چشمی از دیدهٔ آهوست
آیینهٔ مجنون به بیابانکه شکستهست
بیدل نفسی چند فضولیکن وبگذر
بر خوانکریمان دل مهمانکه شکستهست
کامنت ها